خط نوشته های درهم

۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

سربازی / روز سوم(1)

پنجشنبه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۳۰ ق.ظ

رالی با تراکتور


آرایشگر حرفه ای نبود. این جا همه آرایشگرند. گروهان یک موزر داشت که سر همه را با همان می تراشیدند. در هر آسایشگاه بیشتر از 180 نفر بودند. آموزشی 2 ماه بود و هر سال 6 دوره سرباز به پادگان می آمد. یعنی هر سال می شود حدود 1080 نفر. اگر موزر حداقل سه سال استفاده شود 3240 کله مختلف را امتحان می کند و می شود ام امراض و ام الکخ. البته همین موزر تا انتهای هر دوره دو سه بار مهمان  هر نفر است. هم سر و هم صورت. اصلاح کردن هم بلدی نمی خواست.

سربازی / روز دوم (2)

يكشنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۱۱ ب.ظ

کلاه گشاد


کلاه ها تنگ بود. این جا همه دوست دارند کلاه گشاد پیدا کنند و توی سرشان بگذارند. کلاه شقیقه و پیشانی ام را فشار می داد. شاید کلاه کسی از کلاه من هم تنگ تر بوده که آن را برداشته و ردی از آن نیست. جایی برای گشتن بیشتر نبود. نا امید شدم و به آسایشگاه برگشتم. بالا سرتختم رسیدم و دیدم کلاهم روی تختم است.

سربازی / روز دوم (1)

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۱:۲۳ ب.ظ

همشهری


اولین سوالی که دو غریبه از هم می پرسند این است: «بچه کجایی؟» اصلا مهم نیست که هم محله باشی. کافیست که در روستایی در 100 کیلومتری شما زندگی کند، ولی باز هم همشهری به حساب می آید و حسابش از بقیه افراد جدا می شود. این در حالی است که قبلا در شانه خودت راه نمی دادی با همچین کسانی دو دقیقه اسپیکینگ کنی ولی الان حتی برای سرویس رفتن هم از او جدا نمی شوی. سربازی روز دوم، تاریخ تحریر: یکشنبه؛ 2/12/90

به رد دیروز نمی رسم...

يكشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۸:۳۰ ق.ظ

همیشه عقبم. هیچ وقت به رد دیروز نمی رسم. روزهای می آید و می رود. به قول ما رفت و آمد می کند ولی یادم هم نمی آید که چند روز و چند ماه گذشته است. فقط تعداد قسط های مانده از هر وامم را می دانم. می دانم که 13 ماه دیگر یکیشان تمام می شود و 18 ماه دیگر دوتای دیگرشان. آمار روزهایم را هم با روز بازپرداخت تسهیلات و قسط های خانگی می دانم. 20 و 26 و آخر هر ماه.


چقدر دوست دارم که این 18 ماه هر چه زودتر تمام شود و یک مقدار هم زندگی کنم. مقداری هم به خودمان برسیم. مقداری هم لذت ببریم. البته بعد 18 ماه باز باید به فکر ماشین بود.

دعواهای زن و شوهری

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۵۷ ب.ظ
چند روزی از ازدواجم نگذشته بود که به یک سفر 5 روزه رفتم. یک روحانی توی یک روستای دور افتاده آمده بود به اردوهای جهادی. وقتی فهمید که تازه ازدواج کرده ام بهم یک نصیحت کرد. گفت: «این روزها چه حسی نسبت بهش داری؟ وقتی اون یک اشتباهی می کنه چه طوری خودتو به نفهمی میزنی تا خیال کنه که اصلا متوجه اشتباه اون نشدی؟ این روزا چقد حواست به حرف زدنت هست که خدای نکرده ناراحتش نکنی، به قول سبزواری ها با (جانُم، چَشمُم) باهاش حرف می زنی، این روزا رو خوب یادت بسپار. مردی خوبه که همه روزای زندگیش مثل روزای اول ازدواجش باشه.»

آقایان دائم الجلسه

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۲۵ ب.ظ
خیلی از مسئولین در نوروز هم دائم الجلسه هستند. گرچه همه مردم و مخصوصا مسئولین تعطیل هستند، ولی جلسه بودنشان تعطیل نیست. این ها کسانی هستند که برای آسایش من و شمای نیازمند جلسه پشت جلسه می گذارند. مثل سیگاری که با سیگار قبلی روشن می شود. یکی از دستاوردهای تکنولوژی این است که آقایان در حال رانندگی، در حال تناول غذا، در حال نوشیدن قهوه صبحگاهی هم در حال جلسه هستند.