خط نوشته های درهم

۱۰ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

شورای شهر در بازی استقلال-پرسپولیس

يكشنبه, ۲ آذر ۱۳۹۳، ۰۶:۱۶ ب.ظ
امروز یکی از اعضای شورای شهر بهم میگفت جلسه ساعت 6 افتاده به ساعت 4. وقتی علتش رو پرسیدم گفت: به خاطر بازی استقلال و پرسپولیس.

خونم خونم رو میخورد. یعنی بازی استقلال پرسپولیس این قدر مهمه که جلسه شورای شهر رو هم تغییر میده؟ یعنی برای شورای شهر این قدر دیدن مستقیم بازی مهمه که جلسه رو جابه جا می کنند؟!

حالا میری دنبال مسئول میگن جلسه است. سه چهار ساعت جلسه طول میکشه. بعدم که از توی جلسه در میاد میگه بعدا بیاین چون یه جلسه دارم توی فرمانداری، بعدش یه جلسه توی شهرداری. یه مهمون هم از تهران داریم. عصرم عزای مادر بزرگ دختر خاله فرمانداره و باید حتما شرکت کنیم. شبم رستوران چیچیَک دعوت کردن و چون مسئولین همه هستند ما هم باید باشیم و ....

داشتم از فوتبال می گفتم. دروازه بون شوت میزنه، پاسور پاس میده، هافبک لایی میزنه، مهاجم حمله می کنه و بعدم توپ میشینه روی پیشونی تیرک دروازه.

یکی میگفت مسئولین استقلال پیروزی رو ساختن تا ما مردم رو سرگرم کنن تا یادمون بره که چه بلایی داره سرمون میاد!!! به این نتیجه رسیدم که این جمله غلطه. مسئولین ما که خودشون سرگرم همین استقلال پیروزی اند. هنوزم رگ گردنشون کلف میشه اگه تیمشون گل بزنه. این ها نمونه کامل تهاجم فرهنگی اند. این ها مصدومان جنگ نرم هستند.

وقتی مسئولین شهرمون رو می بینم قشنگ درک می کنم که امام زمان مملکت ما رو نگه داشته. اگه دست قدرتش نبود مشخص نبود چه بلایی سر ما می اومد.

شلنگ

چهارشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۳۲ ق.ظ

استرس سراپایم را گرفته بود. دستم می لرزید. وقتی جلوی در رسیدم، دیدم که نفر سوم هستم. من هم توی صف ایستادم. تنها صفی که هیچ کس با بغل دستی اش حرف نمی زند. مثل روز محشر. همه آدم ها فقط دارند به کارهای کرده و نکردشان فکر می کنند. کف دست هایم را به شلوارم می کشیدم. می خواستم خوب گرم شود. سرم را پایین انداختم تا مبادا چشم در چشم معلم هایم شوم. داشتم توی دلم پوریا را فحش می دادم. توله سگ فکر می کرد می تواند از دستم قصر در برود.آنقدر بچه ننه است که نُسش را نمی تواند بالا بکشد. اصلا آدم این حرف ها نیست که بخواهد چقولی من را بکند. دهنش را سرویس می کنم. اِ اِ... همین هفته پیش بود که دلش درد گرفته بود و پاچه خوری همین آقای ناظم را کردم تا ببرمش تا در خانه شان ...

دعواهای زن و شوهری

شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۵۷ ب.ظ
چند روزی از ازدواجم نگذشته بود که به یک سفر 5 روزه رفتم. یک روحانی توی یک روستای دور افتاده آمده بود به اردوهای جهادی. وقتی فهمید که تازه ازدواج کرده ام بهم یک نصیحت کرد. گفت: «این روزها چه حسی نسبت بهش داری؟ وقتی اون یک اشتباهی می کنه چه طوری خودتو به نفهمی میزنی تا خیال کنه که اصلا متوجه اشتباه اون نشدی؟ این روزا چقد حواست به حرف زدنت هست که خدای نکرده ناراحتش نکنی، به قول سبزواری ها با (جانُم، چَشمُم) باهاش حرف می زنی، این روزا رو خوب یادت بسپار. مردی خوبه که همه روزای زندگیش مثل روزای اول ازدواجش باشه.»

آقایان دائم الجلسه

چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۲۵ ب.ظ
خیلی از مسئولین در نوروز هم دائم الجلسه هستند. گرچه همه مردم و مخصوصا مسئولین تعطیل هستند، ولی جلسه بودنشان تعطیل نیست. این ها کسانی هستند که برای آسایش من و شمای نیازمند جلسه پشت جلسه می گذارند. مثل سیگاری که با سیگار قبلی روشن می شود. یکی از دستاوردهای تکنولوژی این است که آقایان در حال رانندگی، در حال تناول غذا، در حال نوشیدن قهوه صبحگاهی هم در حال جلسه هستند.

نورجهان که بود؟

يكشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۲۷ ق.ظ
همه ما افسرده و دپرسیم. کدام انسان را می شناسی که از وضع و اوضاع راضی باشد؟ چه کسی به خوبی و خوشی زندگی را می گذراند؟ کی راضی است؟ کدام زندگی با تفاهم و عشق ادامه پیدا می کند؟ کدام یک از ما افسردگی نداریم؟ هزیان نمی گوییم، بی جهت عصبانی نمی شویم، با کوچکترین حرفی از کوره به در نمی رویم، کوه صبرمان پنبه نمی شود و...

روزی حلال

پنجشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۵۳ ق.ظ

وقتی مهم برای آدما پول دار شدنه، روزی حلال توی اولویت دوم قرار می گیره. اصلا اگه حروم باشه توی گلوت گیر می کنه؟ تا الان چن نفر از این پول دارها توی گلوشون گیر کرده. همه می میرند، ثروتمندهام می میرن. من و تو هم می میریم. کی گفته اگه از یکی بدزدی زندگیت خراب میشه؟ مگه اون هایی که میلیاردی می دزدن دیگه زندگیشن جر وا جر شده؟

من کار می کنم

چهارشنبه, ۲۱ اسفند ۱۳۹۲، ۰۶:۳۹ ب.ظ


من هر روز صبح زود به سر کار می روم. من کار می کنم تا پول به دست بیاورم. تا شکم زن و بچه ام را سیر کنم. کار که عار نیست. جوهر مرد است. مردی که کار نداشته باشد مثل خودکاری است که جوهر ندارد. پس هیچ وقت نمی تواند بنویسد. (حوض نقاشی)


من به کار عادت کرده ام. هیچ کس کارکردن را دوست ندارند. همه ما دوست داریم که تا لنگ ظهر بخوابیم. ما دوست داریم پای تلویزیون بنشینیم و کارمان بیکاری باشد. من هم مثل همه که کار می کنند، سرم را پایین می اندازم و کار می کنم. به کسی هم کار ندارم که کار می کند یا نمی کند.

مسئولان سوال هایشان را بنویسند

سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۰۰ ق.ظ

خبر: شورای شهر سبزوار صد میلیون تومان برای خرید ماشین جدید شهردار اختصاص داد.


شهرداری دارد به ورشکستگی می افتد. ماه هاست که طلبکارها پاشنه شهرداری سبزوار را از جا کنده اند. شهردار در جلسه شورا گفته بود که طلبکارها خانواده ام را تهدید کرده اند. شهرداری به زیر خط فقر رسیده است. اعضای شورای شهر چندین جلسه با طلبکاران گذاشته اند تا ریش سفیدی کنند و مهلت بیشتری به شهرداری بدهند. شهرداری برای حقوق کارمندان خویش مانده است. عیدی کارمندان هم که قوز بالای قوز شده است. شورای شهر برای تامین مالی برای بار چندم در چندماه اخیر باز هم تخفیف جرائم گذاشته است؛ حراج آخر سال...

نهادسازی به جای نهادینه سازی

سه شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۵۹ ق.ظ

رفیقی می گفت: امام خمینی می خواست ارزش ها نهادینه شود و نه این که برای ارزش هایمان نهاد بسازیم.


تجریه نشان داده است که هر مساله ای که خودجوش، درونی و مردمی اجرا شود، بقای بیشتری دارد. مسلما 9 دی تا زمانی که به دست مردم و اراده آن ها بخواهد شور بگیرد، هر سال بهتر از سال قبل می شود ولی خدا کند که اداره جات نخواهند نخود این آش هم شوند.

جیب مبارک، سایز تغییرمان را تعیین می کند.

سه شنبه, ۱۳ اسفند ۱۳۹۲، ۰۵:۲۱ ب.ظ
هنوز روز اول بلاگمه و دوست دارم همین طوری مدام توش مطلب بذارم. یادش بخیر روزای اول سال تحصیلی توی مدرسه. چقدر ذوق داشتیم برای دفتر و مدادای نوی که داشتیم. چقدر صفحه های اول دفترامون تمیز و قشنگ می نوشتیم. الان چی؟ الان چقدر دفتر و مدادای زندگیمون نو میشن؟ داره عید میرسه و همه خونه تکونی می کنن. همه باز مثل بلاگ من که تازه و سرحاله، میرن لباس نو می خرن.