خط نوشته های درهم

خاطرات سربازی / روز ششم

پنجشنبه, ۶ آذر ۱۳۹۳، ۰۹:۰۰ ق.ظ

افتتاحیه دوره آموزشی


- این چه ساعت صبحانه خوردنه؟ تا دو دقیقه دیگه هر کسی پشت ساختمان گردان به صف نباشه، تجدید دوره است!

نان هایمان دستمان بود و از سلف در آمدیم و به سمت نمازخانه راه افتادیم. خدمت ما را ترسو کرده است. ترس از تجدید دوره، ترس از اضافه خدمت، ترس از لغو مرخصی، ترس از نگهبانی تنبیهی و ... بزدل شده ایم. خیلی مواقع به ما زور می گویند، حقمان را می خورند ولی دادمان در نمی آید. می خواستند باد دماغمان را بگیرند، شخصیتمان را گرفتند.


الهام و فری که دیروز به حمام نیامده بودند ساعت 3 و نیم صبح بیدار شده و تا حمام رفته ولی به در بسته خورده بودند. الهام حق داشت هر فحشی را به زبان بیاورد. سختی، خستگی و سرما به اندازه کافی صبر بچه ها را به جوش آورده است. 3 و نیم بیدار شوی و مسیر طولانی تا حمام را بروی و بسته باشد آبا و اجداد همه فرماندهان جلو چشمت می آید. صبح ها که بیدار باش می زنند، بچه ها یک دقیقه بیشتر خوابیدن را هم  غنیمت می دانند.


بیرون نمازخانه در جای سازمانی خودمان مجدد به صف شدیم. با دستور «به پوتین» باید «الله» می گفتیم، می نشستیم و پوتین هایمان را در می آوردیم. آن ها را در همان جای سازمانی خودمان جفت کردیم و به نمازخانه وارد شدیم. 2 هزار پوتین توی صف و ستون منظم روی ماسه ها چیده شده بود. پوتین هم صف دارد. فرمانده خیلی راحت می تواند از جای خالی بین پوتین ها بفهمد که چه کسی داخل نمازخانه هست و چه کسی نیست.


ساعت 6 و نیم صبح و نمازخانه خیلی سرد بود. دستور دادند کلاه گرم هایمان را برداریم. سرما خوردنمان حتمی است. صدای سرفه مدام به گوش می رسد. سربازهایی که زیاد سرفه می کنند را بیرون می فرستند تا حمام آفتاب بگیرند و کمی گرم شوند. شانه هایم را بالا می دهم و سرم را مثل لاک پشت تا می توانم توی یقه ام جا می دهم. باور نمی کنم سرباز نمازخانه فراموش کرده باشد که بخاری را روشن کند. انقدر سرد هست که مثل بید می لرزیم ولی چون تحرک نداریم همه ی سرها پایین است و چرت می زنند. فرماندهان می دانند اگه نمازخانه گرم باشد چرت بچه ها را نمی توانند پاره کنند.


سخنران مسئول آموزش پادگان بود؛ «در کل دوره اگر 32 ساعت مرخصی موجه و یا 8 ساعت مرخصی غیر موجه داشته باشید تجدید آموزش هستید. پس غیبت نکنید.» دلبر را جلوی خودم می دیدم. انگار او هم داشت گوش می داد که متاهلین عصر پنج شنبه و جمعه می توانند مرخصی بروند. باید قانعش می کردم. نباید به آمدنم دل خوش می کرد. توی دلم داشتم باهاش حرف میزدم: «ببین دلبر، خودت میدونی که رفت و برگشتم 18-20 ساعت طول می کشه، از طرفی اتوبوس های رفت و برگشت هم که همیشه نیست. اتوبوس ساعت خاصی راه می افته و ساعت خاصی می رسه. اگر من بخوام بیام و غیبت نکنم شاید 2-3 ساعت بیشتر با هم نباشیم.» دلبر داشت توی چشم هام نگاه می کرد. انگار که به همین 2-3 ساعت راضی بود. باید نگاهم را بدزدم و طفره بروم.


سخنران بعدی «حاجی» بود. حاجی معاون عقیدتی است و از ما خواست با کسی بحث عقیدتی نکنیم. کلیمی، مسیحی و مسلمان باید در نماز حضور داشته باشند، در مراسم دعاخوانی باشند ولی کسی دلیل نیاورد که چرا اسلام دین برحقی است و بقیه ادیان دستخوش تحریف. کسی با کسی بحث نکند. این یعنی پاک کردن صورت مساله.

- ضمنا مسئولیت عقیدتی یعنی فراگیر کردن مسائل فرهنگی و عبادی پس برای مرخصی پیش ما نیایید.
چقدر مراجعه برای مرخصی زیاد است که حاجی مجبور می شود پشت تریبون اعلام کند. سربازهای قبلی همه راه ها را برای جیم زدن امتحان کرده اند ولی فرماندهان می دانند که ممنوعیت خلاقیت می آورد. اصلا گوشی درخواست مرخصی و استعلاجی را نمی شنود. هر وقت حرفش می شود خیال می کنند داری کلاه سرشان می گذاری. قسم رو به قبله و پادرمیانی حضرت عباس اثری ندارد.


مسئول انسانی هم در مورد تقسیم حرف می زد؛ «تقسیم شما بر اساس ریزش نیروهایی است که در تاریخ 91/2/1 هر استان دارد. اینجا مرکز آموزش مرزبانی است و بیشتر در مرز تقسیم می شوید. متاهلین در اولویت هستند که در استان خودشان خدمت کنند. تاکید می کنم در استان و نه در شهر خودشان.» باز خیالات برم داشته بود. یعنی باید مرز خدمت کنم؟ سختی خدمت در مرز برایم هیچ وقت مساله نبود. تنهایی دلبر آزارم میداد. اگر در مرز باشم خاطرش آزرده تر می شود. میدانم که طاقتش را ندارد. خدمت در مرز برنامه ریزی زندگی ام را به هم می ریزد. اگر در شهر خودم باشم در اوقات بیکاری کارم را ادامه می دهم تا از زندگی نمانم. کی قسط هایم را بدهد؟ چطور مقدمات عروسی را فراهم کنم؟ این 2 سال چند سال مرا عقب می اندازد؟

مسئول انسانی یک خوش خبری دیگر هم داد؛ حقوق سربازها تا بعد از تقسیم و خدمت در یگان واریز نمی شود. برای این پول چه برنامه ها که نریخته بودم. میخواستم با حقوق اول سربازی ام برای دلبر هدیه بگیرم اما...


سخنرانی ها که تمام شد سرهنگ یک ساعت ما را نگه داشت و حرف زد. آنقدر حرف شنیده بودم که دیگر نمی فهمیدم که او چه می گوید. یکی از بچه ها درباره ماموریت نوروزی سوال کرد. شاخک همه بچه ها تیز شد. سرهنگ گفت: «از 25 اسفند تا 15 فروردین احتمال دارد که ماموریت نوروزی باشد. ولی هیچ چیز قطعی نیست.» باز همهمه بین بچه ها افتاد. در وقت های بیکاری همه بچه ها از خدمت حرف می زنند. یا در مورد ماموریت نوروزی و کم و کیف آن، یا در مورد تقسیم و مرزهای سیستان و بلوچستان.


نماز و نهار را هم در همین لابه لا خوردیم و خوانیدم. افسر نگهبان مهربان بود. میگفت: «امروز فقط توی حسینیه بودید و خسته نیستید. اگه شب نخوابید و اذیت کنید انقدر شما را  پا مرغی می دهم که قد قد کنید!»


  • هاشم آبادی

نظرات  (۸)

چندتا سوال:تجدید دوره یعنی چی؟
الهام و فری کی هستن؟مگه تو سربازی دختر هم داریم؟
شما کجا سرباز بودین که راهتون دور بود؟
پامرغی چیه؟
پاسخ:
تجدید دوره یعنی این که دو ماه آموزشی ای که رفته اید پوچ می شود و دوباره باید این دو ماه آموزشی را بروید. الهام و فری دو تا پسر هستند که اگر خاطرات روزهای قبل را بخوانید متوجه خواهید شد چرا این اسم ها را دارند. آموزشی سربازی من پادگان محمد رسول الله بیرجند بود. پامرغی یعنی روی دو پا بشینید. با دست مچ پاهایتان را بگیرید و بپرید.
من گردان امام حسن گروهان جهاد بودم شما کدوم گردان بودین؟
پخ مرداد88
یگان هم افتادیم مزربانی س و ب
بعدش هم هنگ زابل و گروهان زهک و پاسگاه سنارود
شما میاندورتون چه تاریخی بود
سلام من یک هشت اعزام پادگان محمد رسول الله هستم مدرکم هم لیسانس و معاف از رزمم تقسیم بعد آموزشی تو پادگان چجوریه کجاها تقسیم میکنن منی که لیسانس هستم و معاف از رزم چطوری میشه وضعیتم؟ممنون میشم کمکم کنید 
سلام.من اموزشو افتادم پادگان محمد ... بیرجند .میخواستم ببینم تقسیمش چجوریه هرکی میوفته استان خودش یا نه
@mr_moeid
این ای دیمه تو تلگرام دمت گرم یه راهنمایی کن
سلام پادگان محمدرسول الله بدترین جا هست بعدازآموزشی 50درصد مرزبانی س و ب و50درصد دیگه یگان ویژه نیروانتظامی شهرخودشون اونم اگه بند پ داشته باشین جز 50درصدشهرخودتونید.
سلام چند درصا احتمال داره برگردی؟ با بند پ میشه قطعی برگشت؟
  • محمد رضا عسکری
  • لعنت به ابن پادگان 

    نگو بیرجند بگو زندون هارون 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی